آتریناآترینا، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 7 روز سن داره

آترینا مسافر کوچولوی بهار

آترینا برای اولین بار فرنی خورد هورااااااااااااااا

آترینا 5 ماه و 18 روزگی اولین قاشق فرنیش رو نوش جان کرد هوراااااااااااااااااا روزی که میخواستیم بهت فرنی بدیم مامان جون و عمه لیلا هم اینجا بودن. هر وقت فیلم های اون روز رو میبینیم کلی میخندیم خیلی جالب بود من و عمه لیلا در تب و تاب فیلم گرفتن و سخنرانی کردن بودم درمورد این که امروز چه روزیه ....... و شما دختر گلم بی توجه به ما چشم از ظرف تخم مرغ خوری که یه قاشق فرنی توش ریخته بودم که بدم نوش جان کنی برنمیداشتی و همین طور دست و پا میزدی و دهنت هم باز بی صبرانه منتظر بودی که قاشق رو تو دهنت بذارم من هم قاشق رو نزدیکه دهنت گرفتم و گرم سخنرانی جلوی دوربین بودم و ژست گرفتن برای عکس. خلاصه وقتی یه قاشق فرنی رو بهت دادم منتظر دومیش ش...
22 شهريور 1391

بعد از مدتها ما اومدیم ....

بعد از مدتها تصمیم گرفتم وبلاگت رو آپ کنم مامان از من دلگیر نشو به خاطر این که این روزها خیلی بازیگوش شدی و همه ش دلت میخواد باهات بازی کنیم خیلی هم غرغر میکنی همه ش در حال غر زدن و گلایه کردنی در طول روز خیلی ازم انرژی میگیری مخصوصأ این که برای شیر خوردنت هم باید کلی وقت صرف کنم چون همه ش در حال بازیگوشی و شیطنت هستی.   ٢ شهریور برای چکاب ٥ ماهگیت پیش دکتر بردیمت خدا رو شکر همه چی خوب بود وزنت ٧٧٠٠ و قدت ٦٥ شده بود. از ١٩ مرداد ( روز ١٩ ماه مبارک رمضان) خونه ی مامان جون شهرستان رفتیم و تا ٣ شهریور اونجا بودیم اونقدر خوش گذشته بود که دلمون نمیاومد خونه برگردیم . الان هم که دارم این پست رو می نویسم یه ریز داری غر میزنی ...
21 شهريور 1391
1